- Assalouyeh News – پایگاه خبری شهرستان عسلویه - http://assalouyehnews.ir -

نوروزِ پیروز

اول فروردین اعتدالی ترین نقطه درگردش کره زمین است . نوروز ایرانی با الهام گرفتن از اعتدال طبیعت پدید آمده است و رویکرد اعتدالی در تقویم زمانی ایرانیان نشان از باور دیرینه آنها به عدالت گرایی و مهربانی و مهرورزی دارد.

درک نبض زمان و ثبت وتدوین آن یکی از شاهکارهای هوش انسانی است . پی بردن به اسرار هستی و نظم دقیق آفرینش و کشف سناریوی عالَم فقط از عقل آدمی برمی آید . گردش منظم زمین به دور خورشید و رفت و ‌آمد منظم شب و روز  یکی از آیات الهی در آئینه خلقت است . درک این همه زیبایی و نظم جز باهوش و خرد و معرفت میسّر نیست . دستیابی به این معرفت برتر ، پیوند آدمی را با نظام هستی به دنبال دارد . دکتر فتح الهی

سرگشتگی و گم شدن و عدم درک واقعی از نظام آفرینش بیراهه خطرناکی است که گرفتاری در آن به نابودی حتمی انسان منجر می شود . اینکه ملّتی درک هوشمندانه ای از نظام آفرینش داشته و تقویم زمانی خود را بانظام طبیعت هماهنگ کند نشانه هوش سرشار است . اوّل فروردین در گردش کره زمین به دور خود تنها روزی است که روز و شب آن کاملاً باهم برابر بوده و هریک ۱۲ ساعت کامل هستند که سعدی شیراز به نیکویی آنرا وصف کرده است :

 بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار     خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

آری اول فروردین اعتدالی ترین نقطه درگردش کره زمین است . نوروز ایرانی با الهام گرفتن از اعتدال طبیعت پدید آمده است و رویکرد اعتدالی در تقویم زمانی ایرانیان نشان از باور دیرینه آنها به عدالت گرایی و مهربانی و مهرورزی دارد و این مفاهیم همگی ریشه در دینداری همیشگی ایرانیان دارد . تاریخ بشر به یاد ندارد که ایرانیان با هویتی غیر دینی زیسته باشند. دینداری آمیزه جان مردمان ایران بوده است لذا هنگامیکه پیامبر آخر الزمان ظهور می کند ایرانیان جزء اولین ملّت هایی هستند که شیفته پیام او می شوند چرا که پیام اسلام نیز پیام عدالت و مهرورزی است و این بافطرت پاک ایرانیان پیوندی دیرینه و عمیق دارد .

سلمان فارسی، آن آزاده مرد یکتاپرست ، سمبلی از شعور و حقیقت جویی و روح جستجوگر ایرانی است که برای رسیدن به حقیقت سرزمین ها را زیر پا می  گذارد و آنچنان در نزد منادی وحدت و عدالت مقرب می شود که نشان (السلمان منا اهل البیت)  را از زبان پیامبر اکرم (ص) دریافت می کند . اسلام نیز که وارد ایران می شود آداب و رسوم حق طلبانه و عدالت جویانه و مهرورزانه ایرانیان را ارج می نهد، نوروز را پاس می دارد ، زشتیها و پیرایه ها و خرافات را از آن می زداید و  نمادهای عزّت و گذشت و پاکی و پاکیزگی و وحدت و همدلی و همزیستی و نوع دوستی و صله رحم و دید و بازدیدها و تکاندن جان از غبار ایام را ارج می نهد .
 بدینسان نوروز و پاسداشت مراسم آن جزء آداب اسلامی ما ایرانیان می شود و سفره هفت سین مزیّن به قرآن می شود و مراسم حلول سال نو با دعا در پیشگاه قرآن آغاز می شود و تفأل به دیوان حافظ، که خودش لسان الغیب است و دیوانش ترجمان قرآن، جزء آداب سفره هفت سین می گردد.

این آئین های زیبا الهام گرفته از زیبایی طبیعت در نوزایی دوباره و تحول شگفت انگیز آن هستند. فرزندان این آب و خاک از هر قوم و نژاد و آئین و مذهبی که باشند چون رنگین کمانی در آسمان عشق و وحدت می درخشند و آئین های نوروز همبستگی ملی اقوام گوناگون را در جغرافیایی به نام ایران تضمین می کنند و همه کسانی را که بر خاک ایران زاده شده و بر شانه های آن بزرگ می شوند،‌گرد شمع وحدت خود جمع می کنند.

همه اینها دلایلی هستند که چنین آیین هایی را دوست داشتنی و یه یاد ماندنی و فرهنگ آفرین می کند.

نوروز طراوت دوباره طبیعت و زنده شدن دوباره جانهاست. طراوت طبیعت نوید بخش زندگی و پیام آور این حقیقت بزرگ است که زندگی امری پایدار و ابدی است. سکون و سکوت در خلقت الهی راه ندارد و خلاقیت حق تعالی پایان ناپذیر است.

پویایی اصلی ترین عنصر در استمرار نظام آفرینش است. جوهر نظام هستی ، با تحول و نو شدن آمیخته است و به تعبیر مولوی:

هر نفس نو می شود دنیا و ما        بی خبر از نو شدن اندر بقا

بقای نظام عالم در نوزایی است. هیچ چیز تکرار گذشته نیست. طراوت و زیبایی جهان محصول تحول و دگرگونی آن است. بعد از فصل برگ ریزان و سرمای زمستان همواره بهار دل انگیز فرا می رسد؛ جان ها را نوازش می دهد و دل های مرده را بیدار و هم نوایی با طبیعت را به انسان گوشزد می کند.

راستی چه رازی است در جهان هستی؟ چه تکاپو و چه تحول شگرفی است؟ نو شدن و طراوت و تازگی طبیعت چه پیامی دارد؟ رنسانس یا نوزایی طبیعت بیانگر چه حقیقتی است؟ انسان در این نظام کیست؟  و در دفتر کردگار چگونه باید معرفت بیندوزد؟ چه نیکو سروده است استاد سخن، سعدی شیراز:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار       هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

آیا می توان شاعری را یافت که بهاریه اش نسروده باشد. مگر نه این است که شاعری از جنس شعور است؛ و همواره شور و مستی عشق است که روح شاعر را به هیجان می آورد. پس هر که عاشق است پیوندی با رمز و رازهای هستی دارد و بهار اوج این زیبایی هاست. باید همدم بهار، سرود عشق را بر زبان جاری ساخت:

عاشق شو ورنه روزی، کار جهان سرآید    ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی

خداوند حقایق را در پهنه طبیعت به نیکویی نمایانده است. طبیعت آینه تمام نمای خلاقیت حضرت حق است و بهار زیباترین تابلوی آفرینش که روح آدمی را به آرامش ،‌توازن، اعتدال و عشق ورزی فرا می خواند و چه هوشیارانه ایرانیان روز اعتدال طبیعت را به عنوان سرآغاز سال جدید انتخاب کرده اند و آن را نوروز نامیده اند.

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار       خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

نوروز از دیرباز همزاد ایرانیان بوده و همواره گرامی داشته شده است. تحول دوباره طبیعت و نو شدن آن نوید بخش بیداری دل هاست و گواهی آشکار بر رستاخیز نهایی جهان است.

این بهار نو ز بعد برگ ریز            هست برهان بر وجود رستخیز

پیامبر گرامی فرموده است: اذا رایتم الربیع فاکثروا ذکر النشور  / با دیدن بهار، زیاد رستاخیز را یاد کنید.
آری آفرینش در تحول است و در سیر تکاملی خود به ابدیتی پایدار حرکت می کند . رستاخیز طبیعت هر سال دل های خفته را به بیداری فرا می خواند و آدمی را از انجماد جان و رکورد اندیشه باز می دارد.

طبیعت ساکت و خاموش با نسیمی که از کوی عشق می وزد دوباره به هیجان می آید و آدمی را به تماشای عظمت و زیبایی های قلم صانع فرا می خواند. برای رازگشایی از اسرار هستی باید با صنع خدا هم آواز و هم داستان شد. محرمیتی لازم است و سنخیتی باید به وجود آید تا فهم جان حاصل شود و گرنه در تماشا گه راز، نمی توان بهره ای جست.

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز       دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

هم سویی با طبیعت،‌هم آوایی با نوای پرندگان ،‌همدلی و دلدادگی با اسرار پر رمز و راز آفرینش ،‌انسان را از تعلق به مادیت و اسارت تن نجات می دهد و آهنگ پرواز او را به ماورا؛ آنجا که حقیقت حق را می توان به نظاره نشست،‌سوق می دهد.

این است فلسفه بهار و نوروز ؛ روزی نو برای نو شدن،‌گسستن از تعلقات مادی، شکستن قفس های مادیت ،‌از قالب تکرار بیرون آمدن،‌به آهنگ واحد هستی رقصیدن، عشق را دیدن و مقهور عشق بودن و با عشق شعله ور شدن!

عشق قهار است و من مقهور عشق    چون قمر روشن شدم از نور عشق