- Assalouyeh News – پایگاه خبری شهرستان عسلویه - http://assalouyehnews.ir -

قیصر بازی و قیصرسازی در تلویزیون

“دیوار” اگر چه خصوصیات یک رپرتاژ آگهی ناشیانه از ناجا را با خود دارد اما داستان معکوس شده “زیر هشت ” را دوباره روایت می کند. رپرتاژ آگهی که می گوییم آن قدر بد طراحی شده است که توقع می رود صدای مسوولان نیروی انتظامی را هم در بیاورد.

گروه فرهنگی مشرق- در هفته نیروی انتظامی سریالی از تلویزیون ایران پخش می شود که به نوعی با این مناسبت هماهنگی دارد؛ یعنی موضوع آن پلیس است. کاری نداریم که پیشنهاد ساخت این سریال از طرف تلویزیون بوده است یا از برنامه های ناجا هر چه که بوده محصول آن تبدیل شده است به سریال “دیوار” ساخته سیروس مقدم.

شاید اظهار نظر کردن درباره سریالی که هنوز به نیمه و البته اوج خود نرسیده و هنوز قسمت های مقدماتی و زمینه سازی است کمی زود هنگام باشد اما مساله چیز دیگری است؛” دیوار” یک تکرار است.

مشرق در مطلبی که در ابتدای سال جاری و درباره سریال نوروزی مقدم منتشر کرد به این نکته اشاره کرده بود که سیروس مقدم و همکارانش به تکرار یک تم خاص در سریال سازی روی آورده اند؛ این مساله آن قدر در سریال نوروزی پر رنگ بود که این گمانه را تقویت کرد “چک برگشتی” نمونه ای دیگر از “زیر هشت” دیگر سریال سیروس مقدم است. اگر چه نویسنده ی اولی سروش صحت و دیگری سعید نعمت الله بود؛ بااین حال آنقدر موارد شباهت زیاد است که نمی شد این گمانه را نادیده گرفت. البته مقدم نسبت به این گمانه واکنش نشان داد و این نظریه را رد کرد.

سعید نعمت الله نویسنده سریال زیر هشت؛ این بار هم در پروژه دیوار با سیروس مقدم همکار است. عجیب اینکه باز هم داستان همان قصه ی زیر هشت با اندکی تغییر از آب در آمده؛ مردی به زندان افتاده؛ از دار دنیا دختری دارد و حالا که بعد از پانزده سال از زندان بیرون آمده است به دنبال انتقام است.

خیانت، زندان، انتقام و فیلم فارسی
آنهایی که در دهه های چهل و پنجاه تولیدات سینمای ایران را پیگیری می کردند؛ با دو المان “زندان و انتقام” در این آثار به خوبی آشنا هستند. زندان و انتقام یک ترکیب جادویی برای تولید فیلم نامه در سینمای فیلم فارسی بود. مردی در ابتدای داستان به دلیل بی‌مرامی یکی از نزدیک ترین کسانش به زندان می افتد و بعد از این در تمام سال های زندانش به انتقام فکر می کند؛ از زندان آزاد می شود و بعد تمهیدات لازم را برای ترمیم زخم کهنه اش آماده می سازد. گره های داستان دقیقا در همین جا شکل می گیرد؛ چالش پیش می آید و قصه خود به خود پرده به پرده پیش می رود تا در انتها گره گشایی های تصنعی رخ داده و داستان به عاقبت برسد.

البته شاید نتوان این تکنیک داستان گویی در سینما را تنها به سینمای فارسی ایران محدود کرد؛ چنین جنس داستان هایی در سینمای هند نیز بی سابقه نبوده است. کم نیستند در میان تولیدات بالیوود که کل داستانی طولانی بر اساس یک ظلم و پس از آن فرآیند انتقام گیری شکل می گیرد.

ریشه های جامعه شناسی یک سبک داستان پردازی
خیانت، زندان وانتقام و مفاهیمی از این دست و البته اجرای عدالت خارج از ساختارهای نهادی همه ناشی از جامعه ای می شود که از ساختارهای مدنی خود برای برقراری نظم و نفی ظلم نا امید شده و به دنبال راه فرار و به عبارت بهتر قهرمان می گردد.این نوع نگاه در بسیاری از تولیدات پیش از انقلاب خصوصا در آثار “مسعود کیمیایی” قابل احصاء هستند. این نوع جهت گیری اجتماعی دقیقا همان نقطه ی مشابهی است که می شود در سینمای فارسی قبل از انقلاب و بالیوود پیگیری کرد با این همه چنین دیدگاهی در سال های پس از انقلاب تا مدتی طولانی کنار گذاشته شد.

بازگشت تم خیانت- انتقام
در سال های پس از انقلاب نهادهای مردمی و وابسته به نظام در بسیاری از موارد نقش های اصلی را بازی می کردند؛ در حالی که قهرمان های ساخته های پیش از انقلاب عمدتا افرادی تنها بودند که یک تنه به سینه ظلم می زدند و البته در اکثر موارد این مظالم شخصی  بود- این که می گوییم شخصی یعنی از سوی شخصی خاص و علیه شخصی خاص اعمال می شد و جنبه عمومی نداشت هر چند در برخی موارد چهره ای سمبلیک به خود می گرفت.
در این داستان ها مردم کوچه و بازار همه تماشاچی بودند و هیچ تاثیری مثبت و در برخی موارد حتا منفی در قصه نمی گذاشتند. تنها قهرمان و وابستگان او بودند که در فرآیند دیده می شدند؛ به طور مثال در هیچ یک از موارد این چنینی مسجد که در هر محله ای در ایران می شود نمونه ای از آن را سراغ گرفت و معمولا محل تجمع ساکنین محل است نقشی نداشت.

چنین وضعیتی برای نهادهای حکومتی به صورت جدی تر در سال های پیش از انقلاب حاکم بود.چرا که معمولا فیلم ساز ها سعی می کردند تا از حضور مثبت نهادهای وابسته به رژیم پهلوی احتراز کنند و در طرف مقابل به واسطه بسته بودن فضا امکان دادن نقش منفی هم به آنها نبود در چنین شرایطی اساسا هیچ نقشی برای آنها در نظر گرفته نمی شد و مانند مردم و نهاد های مردمی این بخش ها هم یا نقشی کلیشه ای می گرفتند و یا به عنوان تماشاگری در صحنه باقی می ماندند.

در سالهای دهه ی شصت کاملا ماجرا متفاوت شد؛ به این شکل که نهاد های مردمی و خصوصا نهاد های وابسته به نظام در بسیاری از موارد نقش های اصلی را پیدا می کردند. جالب اینجاست که مجموعه ای از مردم کمک می کردند تا یک قهرمان ساخته شود و این فضای جمعی توانسته بود تصویری سینمایی تر از قصه های ایرانی را به نمایش بگذارد. این فضا کاملا در آثار دهه شصت چه در سینما و چه در تلویزیون قابل مشاهده  است.

در سال های دهه هفتاد کم کم جریان معکوس شد. اگر چه سینما و تلویزیون به سمت موضع گیری نسبت به نهاد ها نرفت و داستان متفاوت با سال های پیش از انقلاب بود اما باز هم قهرمان ها تنها شدند. همه نهاد های مردمی و وابسته به نظام کمرنگ شدند و حتا نقش اجتماعی مردم کوچه و بازار نیز به مانند دهه چهل و پنجاه از آثار حذف شد.

با این تحول دیگر در مجموعه های تلویزیونی قصه ها در خانواده ها محدود می شد. انگار که این خانواده در فضایی گلخانه ای نمو می کنند؛ قصه در همین فضا پیش می رود و در همین گلخانه است که به نتیجه می رسد. در سال های دهه هشتاد این فضا تشدید شد تا جایی که به سوژه ها نیز رسید؛ تا جایی که اکثر سوژه ها به مسایل خانوادگی باز می گشت. با این همه هنوز فضای انتقام و خیانت که در سال های قبل از انقلاب اسلامی به صورت جدی مطرح می شد در حاشیه قرار داشت و در نهایت این اختلافات خانوادگی بود که مورد توجه سریال ساز های این دو دهه قرار می گرفت. موضوعات اجتماعی و سیاسی که به نهادهای مردمی و حکومتی مربوط می شد کاملا به حاشیه رفت.

بازگشت قیصر
قیصر بازی و قیصر سازی در سالهای انتهایی دهه ی هشتاد و ابتدایی دهه نود رنگ و بوی جدی گرفت. سریال سازها که در دو دهه قبل در اکثر موارد قصه های عامه پسند و بی خطر خانوادگی را انتخاب می کردند چرخشی را به گذشته انجام دادند که نقطه ی عطف آنها سریال “زیر هشت” است.

سیروس مقدم به خوبی نشان داده است که می تواند یک بدنه ثابت از داستان را به اشکال مختلف نمایش داده و بارها و بارها به تلویزیون بفروشد. صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز متاسفانه به نظر می آید که در تولید آثار داستانی خود سعی دارد که از مسیر و استراتژی مشخصی پیروی نکند. همین باعث می شود که همه هم و غم مدیران شبکه ها پر کردن آنتن باشد. این وضعیت درباره سریال های هر شبی چندین باره تشدید می شود. ممکن است مدیران رسانه ملی در بحث درباره سریال های الف ویژه نکات قابل بحث داشته باشند اما این به آن معنا نیست که سریال های هر شبی مسیر تعیین شده ای را طی می کنند.

“دیوار” اگر چه خصوصیات یک رپرتاژ آگهی ناشیانه از ناجا را با خود دارد اما داستان معکوس شده ی “زیر هشت ” را دوباره روایت می کند. رپرتاژ آگهی که می گوییم آن قدر بد طراحی شده است که توقع می رود صدای مسوولان نیروی انتظامی را هم در بیاورد؛ در این بخش تنها به اشاره به نکته ای اکتفا می کنیم؛ اگر به واقع قرار است چهره ی دقیق پلیس در چنین اثری به نمایش در بیاید و این سریال به دنبال فانتزی سازی نیست، زندگی مرفه یک سرهنگ دوم نیروی انتظامی آن هم با حقوق محدود کارمندی چگونه قابل توجیه خواهد بود. این مثال به خوبی نشان می دهد که در برابر بی دقتی سفارش دهند تیم سازند فانتزی وار از کنار موضوع سفارش گذشته اند تا داستانی را روایت کنند که هیچ ربطی به زمان و مکان ندارد و با یک زندگی واقع قابل جمع نیست.

در شرایطی که مسوولان محترم رسانه ی ملی برنامه ها را تفکیک کرده اند بخشی را برای پر کردن اوقات فراغت و بخشی دیگر را هدف دار- که در آن هم بحث است- تقسیم می کنند؛ باید منتظر اتفاقات بیش از این خارج از چارچوب هم بود. اوقات فراغت زمانی برای یادگیری همراه با استراحت است اگر نه می شود این ساعات را با برنامه هایی بسیار باکیفیت ترغربی پر کرد.