- Assalouyeh News – پایگاه خبری شهرستان عسلویه - https://assalouyehnews.ir -

وقتی که عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس می‌شوند

سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی‌شد. ده‌ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعارگویان به طرف‌مان می‌آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه‌های یک درجه‌دار سبیل‌کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می‌داد و عراقی‌ها هم با دستور او شعار می‌دادند: پرسپولیس هورا، استقلال…

داوود امیریان، از نویسندگان توانمند ادبیات مقاومت است. نویسنده ای که در بخش طنز دفاع مقدس از خود آثار فاخری به جای گذاشته است. بیان این خاطره به‌معنای حمایت از تیم خاصی نیست؛ بلکه بازگو‌کردن خاطره طنزی است که ما را به یاد شادی‌های زمان جنگ بیندازد:

شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می‌شدند. من و دوستم «علی ناهیدی» از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمی‌زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما سر تیم‌های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوای‌مان شد! من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات، در سنگر طبق معمول داشتیم با هم کرکری می‌خواندیم و از تیم‌های مورد علاقه‌مان حمایت می‌کردیم که بحث‌مان جدی شد. علی زد به پروین و یک نفس گفت:

ـ شیش، شیش، شیش تایی‌هاش!

منظور او از حرف، یادآوری بازی‌ای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم قهر کردیم و سرسنگین شدیم.

حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از شروع عملیات، دیگر علی را ندیده بودم. دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می‌کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و نکند بدجوری مجروح شده باشد. ای خدا، اگر چیزیش شده باشد، من جواب ننه باباش را چی بدهم.

دیگر داشتم رسماً گریه می‌کردم که یک هو دیدم بچه‌ها می‌خندند و هیاهو می‌کنند. از سنگر آمدم بیرون و اشک‌هایم را پاک کردم. یک‌هو شنیدم عده‌ای با لهجه فارسی‌دار شعار می‌دهند که:

پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!

سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی‌شد. ده‌ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعارگویان به طرف‌مان می‌آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه‌های یک درجه‌دار سبیل‌کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می‌داد و عراقی‌ها هم با دستور او شعار می‌دادند:

پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!

باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم.

دویدم به استقبال. علی با دیدن من از قلمدوش درجه‌دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تندتند صورتش را بوسیدم. علی هم صورتم را بوسید و خنده‌کنان گفت: می‌بینی اکبر، حتی عراقی‌ها هم طرفدار پرسپولیس هستند!

هر دو غش‌غش خندیدیم. عراقی‌ها که نمی‌دانستند دارند چه شعاری می‌دهند، با ترس و لرز همچنان فریاد می‌زدند: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!