- Assalouyeh News – پایگاه خبری شهرستان عسلویه - https://assalouyehnews.ir -

تلخ ترین تصویر در شیرینو ی عسلویه

 بغضت در گلو میشکند ، آن زمان که پیرمرد خسته و رنجور برای پیرزنش از اینهمه سرمایه جهت رفاه کارکنان سخن میگفت و پیرزن نابینا بدون هیچ گلایه ای از این همه بی مهری ، دستان خود را به سوی آسمان بلند می کرد و با صدای خسته ی خود زمزمه میکرد : شکرت خدا !
 شیرینو [1]

شهری که تا دیروز برای یافتن آن بر روی نقشه ی ایران ، نوک انگشتان دست عاجزانه نقشه را بالا و پایین می کرد ، اکنون آدمی از عظمت آن انگشت حیرت به دندان گرفته و انگشت نمای جهانیان گشته است.

 آری اینجا (( عسلویه )) پایتخت اقتصاد ایران است .

ولی اینبار سایت خبری تحلیلی خاصه قصد بیان محرومیت های بیشمار و طنز آلود عسلویه ( بیکاری جوانان ، آب آشامیدنی ،‌ بهداشت و درمان ، فضای سبز و… ) را ندارد.

خاصه می خواهد از نهایت بی مهری صنعتی بگوید که آوازه اش گوش فلک را کر کرده است.

در یک قدمی عسلویه روستایی وجود دارد بنام (( شیرینو)) نامی به شیرینی عسل ، اما زود قضاوت نکنید برخلاف نامش اصلا شیرین نیست.

 آری ! بیائید تا با هم تلخ ترین نامهربانی را در شیرینو نظاره گر باشیم  . میدانم باورش دشوار است ولی …..۱۴

ابتدای روستا  شیرینو  ۱۰۰ متر جلوتر ، دست راست ،درب خانه که باز میشود چاله ایی می یابی بنام حیاط . دو چار دیواری از گِل و بلوک در انتها و سمت راست حیاط بنام اطاق . در حیاط زیلویی پهن و پیرمرد و پیر زنی فرتوت و خمیده قامت نشسته بر آن . پیر زن نابیناست . گویند چند سال قبل چشمانش آب مروارید آورد و تا اهالی پولی جمع کردند برای مداوا ، دیگر دیر شده بود . پیرمرد هم دست کمی از او ندارد . دلش به عینک ته استکانی خوش است که با بندی ضخیم به گردن آویخته . دو دختر هم دارد. جل الخالق ، سوء تغذیه چه میکند با انسان ! پوستی بر استخوان . با چشمانی بی فروغ وچهره ایی مات و کبود. گویی اصلاً قطره ای خون در زیر این پوست جاری نیست . …… به اطاقها که سرک می کشی می بینی هیچ چیز ندارند ، هیچِ هیچ . کل بنا بیشتر شبیه مخروبه است تا محل زندگی انسان، با دیدن پیرمرد که برای شام شب فقط دو قرص نان (نان خالی خالی ) خریده ، چشمانتان خیس ، سینه اتان سنگین و دلتان به درد میآید . مطمئنِ مطمئن ام . از شورای بخش و اهالی هم پرس و جو شده . همگی بر وضعیت نامطلوب این خانواده صحه گذاشته و این را هم گفته اند که عار دارند از تکدی.

روشنی شعله های گاز پارس جنوبی تا روستا کشیده می شود ، شعله هایش چنان زبانه می کشند که گویی می خواهد از این همه نامهربانی قلب آسمان آبی را بسوزانند. کمی آنطرف ویلا و هتلهایی بنا شده است زیبا ، با تمامی امکانات رفاهی برای کارکنان شرکت های پارس جنوبی ،‌ رستورانی بزرگ با طبخ روزانه هزاران پرس غذاهای رنگارنگ و متنوع  ، روبروی خانه پیرمرد و پیرزن استخری احداث شده کم نظیر با سالن های بدنسازی و ۲۵۰۰ واحدی که به زیبایی هر چه تمامتر در حال تکمیل است. هزاران نیرو در نهایت آرامش و آسایش شب را در شیرینو صبح میکنند و دریغ از کوچکترین  توجه مسئولان به مردمانی پاک و نجیب . مسئولانی که همه نگاههای خود را به شعله ها و لوله های غول پیکر و تنیده در هم معطوف ساخته و تمامی تلاششان در جهت ثبت افتخارات پارس جنوبی در کارنامه خود است.. پیر زن نابیناست شعله های آتش را می بیند و گرمای آن را در روح و جانش حس میکند ولی افسوس از مسئولان نابینا … شاید حق دارند مگر با پرواز بر فراز آسمان این دیار می توان فقر و محرومیت مردمانش را دید.

اما تو ای عسلویه !!

 شاهد باش … پیرزن و پیرمرد از عظمتت خبر داشتند ، می دانستند محصولاتت به سراسر جهان صادر می شود !  می دانستند که خانه های بیشماری در سراسر ایران گرم و روشن نگه میداری ! می دانستند که از درآمد تو همه ی ایران آباد می شود .

بغضت در گلو میشکند ، آن زمان که پیرمرد خسته و رنجور برای پیرزنش از اینهمه سرمایه جهت رفاه کارکنان سخن میگفت و پیرزن  نابینا بدون هیچ گلایه ای از این همه بی مهری ، دستان خود را به سوی آسمان بلند می کرد و  با صدای خسته ی خود زمزمه میکرد :

شکرت خدا !  خدا به جوونامو سلامتی بده ، خدا کشورمونو سربلند نگه بداره.

فقر در خانه پایتخت اقتصاد ایران
11
 
بر گنج و در رنج

12
 
خانه ای از جنس خاک ، صنعتی از جنس فولاد

shirinoo3

 سقف آرزوهای پیرزن نابینا

 10

پایتخت اقتصاد ایران

24

 روشنی آسمان – خاموشی چراغ همسایه

 23

 شعله های که می سوزند  دل هایی که نمی سوزند

22
 
بدون شرح

 21

استخر شیرینو در ۱۰۰ متری خانه پیرمرد

 19

هتل شیرینو در ۱۵۰ متری خانه پیرمرد

27
 
کمپ شیرینو در ۱۰۰ متری خانه پیرمرد

18